مرگ آرام

ساخت وبلاگ
مرا به خاطر فردا, ببخش به خاطر رویایی که برایت ساختمو عملی نشد... به خاطر عطری، آهنگی، اسمی که میشنویو از آن فقط آهی از کُنج لبت میگریزد... مرا به خاطر گول زدنت! به خاطر بستنِ دلت به دلش! و به خاطرِ ت مرگ آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatalism-fk بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 17:29

 

 

دلم درد دارد و چشمانم اشک

اما نه این آه میکشد نه آن میبارد !

فقط خسته تر از دیروزم

فقط نگرانم برای رویا,یی که سر بر آورده و 

التماس میکند که به چنگش آرم !

من اکنون سرشار از امیدم

و نا امیدی !

سرشارم از آرامش

و خشم و عصبانیت!

از خوشحالی

و ناراحتی محض !

من الان در همان نقطه ای هستم

که وصل به راهی طولانی است!

من نفس بریده و

مسیر ، طوفانی!

من الان هستم!

درگیر رویا,یی که نیست...

مرگ آرام...
ما را در سایت مرگ آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatalism-fk بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 17:29

Related image

از وقتی از قاب عکس روی دیوار فرار کردی!

دیگر دیوارمان هم

آن دیوار قبلی نشد...

چه رسد به من!

مرگ آرام...
ما را در سایت مرگ آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatalism-fk بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:43

نتیجه تصویری برای عکس سرگیجه

دستانم جان ندارند

که تکیه گاهی برای تنِ خسته ام شوند

و چشمانم تار شده . همه جا را می پایند!

اما من

حتی شده تلو تلو خوران

از جا برمیخیزم و راه می افتم

دیگر بس است

تمام این نشستن ها !

تمام این ماندن ها !

باید رفت !!!

و من

میروم...!

مرگ آرام...
ما را در سایت مرگ آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatalism-fk بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:43

+ خدایا سرگشته و حیرانم... دیروز رها شدم در میان این مردم بی مروت کجا بیابم دستی را که مرهم باشد نه زخم؟ تنها مانده ام در این شلوغی... حواست کجاست؟! بغض گلویم را به خاطر بسپار و چشمانت را به چشمانم بدوز میخواهم در نگاهت گریه کنم میخواهم آتش بزنم دلت را پروردگارم... میخواهم دلت را به رحم بیاورم... رحم کن... گم شده ام... - خسته ام از تمام این حسهای بی حس! امان بده... بگذار خودم را بیابم خودم را دیروز به بازار بردم و ناگاه دستش رها شد حال نمیدانم کجا سرگشته و حیران است کجا دارد زجه میزند که دلم از حس تلخ او ، میسوزد و آتش میزند بر جانم؟ حال ای "تو" ! خدا را میشناسی؟ اگر دیدیش به او بگو آدرس "من" را برایم بفرستد دلم بی نهایت برای خودم تنگ شده... مرگ آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatalism-fk بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:43

تو میخواستی مرا در سیاهی غرق کنی...

و من این اجازه را به تو داده بودم!

اما در این حین

حادثه ای رخ داد..!

خدا اجازه نداد...

خدا نخواست : )))))

مرگ آرام...
ما را در سایت مرگ آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatalism-fk بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:43

خدا ؟! امتحانهای تو همه از دروس دکتری ! و من بچه ی خردسال ابتدایی معلم سختگیرِ روزهایم نباش ! رحم کن... دندان شیری ام نیوفتاده... دندان عقل میخواهم چکار ؟! مرگ آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatalism-fk بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:43

من در برابر تو هیچم... و این تلخ ترین اعتراف من است... من گناهکارم و تو از هر گناهی مبری شده ای... اینک از من تنها سوالی میماند و از تو جوابی... آهای دلبر رویاها ! توبه کرده ام... قبله گاهم میشوی؟؟؟! مرگ آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatalism-fk بازدید : 13 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:43

 - چی رو نگاه میکنی؟+ یه نقطه روی دیوار توجه امو جلب کرده!- کدوم نقطه؟ دیوار که کاملا سفیده!+ نمیبینی مگه؟ یه قطره ی خون رو دیواره!- مسخره بازی در نیار! من رفتم....+ نه صب کن! نمیبینی لکه رو؟- ....+ رفتی؟ لکه داره بزرگتر میشهههههه، خووووووووننه نمیخوام ببینممممم...دیوار لعنتیییی..................- خواهش میکنم بیاین! دوباره زده به سرش! داره مشتاشو به دیوار میکوبه! چند دقیقه ی بعد...یه نفر رو که آرامش بخش بهش زدن رو خارج میکنن...در حالیکه نفر اول به دیوار زل زده و میگه:- دیوار واقعا خونیه!!!! مرگ آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatalism-fk بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:43

صدای زنگ در می آمد...اما جانی نمانده بود برای گشایش!برای استقبال از آدمهای دیروز!آدمهایی که مرا در امروز رها کردند،بگذار پشت در بمانند...نفسِ ناچیزم را در گلو حبس میکنمنگاهم به عکس توستو دستانم حتی توان لرزیدن را ندارد!صدای پیانو در خانه ی تنهاییم پیچیده اس!دلم کمی بیش تر از همیشه خواب میخواهدچشمانم دارد بسته میشود که صدایِ شکستن در می آید!چند نفر سراسیمه وارد میشونددر راس همه تو هستیلبخندی جان میگیرد بر صورتی که دیگر جان ندارد!تو آمده ای اما من دیگر نیستم !تبدیل به سرابی شده امکه در جاده های کویر به چشم میخورد!آری من سرابم!جسمم را میبینیاماوجود ندارم...در آخرتنها زمزمه ای از من تقدیم تو میشود ! :ای کویرِ بی همتای من... : ))))حال فهمیدمتو سراب نبودیامامنشدم... مرگ آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت مرگ آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatalism-fk بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 19:43